اخبار محرمانه - ایران / «استادِ خواندن» عنوان یادداشت روز در روزنامه ایران به قلم احمد مسجد جامعی است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
دار فانی بدون فانی شد. آقای فانی را هرکسی به صفتی میشناسد. او در حوزههای گوناگون صاحب رأی و نظر بود و میتوانست درباره شعر، ادب، موسیقی ، فلسفه ، لغت ، تاریخعلم، ویرایش، کتاب، کتابداری و... نکاتی ظریف و دقیق بیان کند. چندان اهل نوشتن و سخنرانی نبود و سفرهای رسمی و نیمهرسمی برای او هیچ جاذبهای نداشت؛ حتی سفرهای مثلاً علمی، چرا که او همهچیز را در کتاب جستوجو میکرد. اگر از بناهای زیبای بخارا و سمرقند یا از اشیای فاخر موزهها در این سو و آن سوی جهان سخنی به میان میآمد، بهراحتی میگفت اینها را در کتابها و دایرهالمعارفها میتوان یافت. ازاینرو ارزشمندترین دارایی او کتابخانهاش بود. در آخرین دیداری که با ایشان در بیمارستان سینا پس از انتقال از خانه سالمندان کرج به آنجا داشتم در همان حالت نیمههوشیاری باز هم از کتاب و کتابخانه گفت. نمیدانم کتابخانه ارزشمند ایشان چه تعداد کتاب، نوشته، سند و نوار را در بر میگیرد، اما کلمه پنجاههزار را بیان میکرد؛ آرزویی که پیوسته آن را در قالب برپایی کتابخانهای پرشمار و ارزشمند دنبال میکرد. برایم جالب بود در حالتی که خیلی چیزها را به یاد نمیآورد، اشخاص را با فعالیت مرتبط با کتاب به یاد میآورد. خاطراتشان با آقای بجنوردی (رئیس مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی) بیشتر به دورهای بازگشت داشت که با هم در کتابخانه ملی همکاری داشتند. اگر بخواهیم برای ایشان وجه بارزی بیان کنیم همان «کتابمحوری» است.
نخستین آشنایی من با آقای فانی به کتابهای علمی کودکان و نوجوانان برای انتشارات امیرکبیر برمیگشت و سپس ادبیات کلاسیک جهان. در اوایل انقلاب که دانشگاه تعطیل بود، من و برخی دوستانم دورههای آموزشی ترتیب دادیم. آن سالها به غربشناسی با چشمی بدبینانه نگریسته میشد و انقلابیبودن یعنی ضدغرب. با این حال در مجموعهکلاسهای ما فلسفه غرب و ادبیات غرب هم پیشبینی شده بود. از آقای فانی خواستم که تدریس ادبیات را عهدهدار شوند. پیشنهاد کرد اساطیر غرب مغفول نماند و به خود ایشان واگذار کردیم و در دوازده جلسه تدریس کرد.
بعدها در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تعدادی از رمانهای مشهور برگزیده جهان را برای ترجمه پیشنهاد دادیم که هر کس مایل به بازگرداندن آن است نمونهای ارائه دهد و دستگاه اجرایی برای کمک به ترجمه و چاپ آن همکاری کند. برای این گروه کلاسهایی ذیل مرکز ادبیات داستانی پیشبینی کردیم؛ با استادان بزرگواری همچون نجف دریابندری، احمد سمیعی، زریاب خویی و جوانترهایی همچون آقای خرمشاهی، مهدی افشار و کامران فانی.
کلاسهای آقای فانی گل کرد و او تجربه خودش را از ترجمه برای علاقهمندان میگفت: «آنقدر در ادبیات فارسی مسلط باشید که خواننده تصور نکند ترجمه میخواند». او در آغاز کلاس گفت که دانشجوی رشته پزشکی دانشگاه تهران در آن سالهای دور بوده؛ دانشجوی پزشکی در آن ایام آیندهای درخشان در پیش رو داشت و چونان امروز نبود که دانشکدههای پزشکی، دولتی و خصوصی در عرصه حضور دارند و حتی برخی از پزشکان گرفتار معاشند. فانی در درس استادان دانشکده ادبیات آن روز ـ همچون همایی، فروزانفر و خانلری ــ شرکت میکند و بالاخره تصمیم میگیرد از پزشکی به ادبیات تغییر مسیر دهد؛ اما به گفته خودش نسل بعدی استادان فقط قدری از معلمان مدرسه فراتر بودند و آنها هم که فضل و سوادی داشتند بیشتر حبس در عروض و قافیه بودند. ازاینرو، خود به خواندن و خواندن و خواندن میپردازد و به شاگردانش توصیه میکند که فقط با خواندن بسیار امکان دارد که به سبک و سیاقی برسند و در قالبهای معمول نمانند. او هم تا پایان عمر از این خواندن غافل نماند. خط سیر آشنایی خودم با ایشان ازجمله به شکلگیری نشریه ارغنون میرسد، که در سالهای مدیریت من در وزارتخانه منتشر شد. راهاندازی این نشریه نیز تا حد زیادی مدیون تفکری است که پایهگذار آن آقای فانی بود. اینجا هم به روال اخلاقی خودش نخواست که نامی از او باقی بماند. او بهواقع دنبال نام و نان نبود. باری فانی همانگونه که به سفر و سخنرانی و نوشتنِ بسیار چندان روی خوشی نداشت، خواندن را بر نوشتن نیز مقدم میدانست.