اخبار محرمانه - خراسان / « الهیخراسانی؛ از تواضع اخلاقی تا دقت علمی» عنوان یادداشت روز در روزنامه خراسان به قلم امیر سلمانی رحیمی است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
ادب از ادیب آموخته بود. در اخلاق، شاگرد، بلکه مرید میرزا جواد آقا بود. مقبول و پسند فقیهی وارسته، مرحوم آیتا... مروارید بود. به کرسی استادی دانشگاه تکیه زد و نسخهشناس و اهل تصحیح و تحقیق. و هزار فضیلت دیگر داشت، اما بیش و پیش از همه، درخشان در مدیریت بنیادی کمنظیر.بنیاد پژوهش های اسلامی که امروز با افزون بر 100 پژوهشگر و برخوردار از امکاناتی مناسب چون ساختمانی زیبا و کتابخانهای مجهز تا افتخارات پرشمار در عرصههای ملی و بینالمللی و نهادی کممانند از حیث گرد هم آمدن شماری معتنابه از برجستهترین پژوهشگران، مصححان و محققان و مترجمان به زبانهای مختلف از حوزه و دانشگاه، شناخته میشود، در هنگام سپردن مدیریت و مسئولیت آن به مرحوم الهی، تنها یک نام با اندکی تغییر نسبت عنوان فعلی بود.و این مرحوم علیاکبر الهیخراسانی بود که باید از تنظیم و تهیه اساسنامه گرفته تا ثبت و فعال کردن گروههای مختلف پژوهشی آن میکوشید و انصافاً، خالصانه، عالمانه و جانانه کوشید. او بود که بنیاد را با یک طرح پژوهشی در واحدی مسکونی با دو اتاق فعال کرد و توانست با نشان دادن چهرهای غیرسیاسی اما پایبند به اصلیترین و بنیادترین ارزشها و نیازهای انقلاب و نظامی اسلامی، ده ها، بلکه صدها نویسنده، نسخهشناس، مترجم و هنرمند و شاعر و نویسنده کتابهای کودک را در گروههایی که شمار آن ها به 20 گروه پژوهشی هم رسید، جذب کند و با کمترین هزینه، کتابهایی تولید و عرضه کند که برخی عنوانهای آن از خجند تا نواکشوت مانندی ندارند. او بود که به تعبیر یکی از برجستهترین شخصیتهای علمی و اجرایی کشور توانسته بود با بودجهای کمتر از یک دهم مرکزی پژوهشی که قصد ذکر نامش را ندارم، 10 برابر آن، تولید و اثربخشی داشته باشد و این او بود که با فروتنی، مشورت و جلب حمایت انسانهایی فرهیخته، صاحبنظر و مؤثر همچون مرحوم آیتا... واعظزاده و مرحوم دکتر برادران چهره فرهنگی آستان و استان را به مرز تحول و درخشش رساند و امروز کمتر شخصیت علمی در رشتههای گوناگون از فقه و تفسیر تا نجوم و جغرافیا و هنر اسلامی را میتوان سراغ گرفت که مستقیم و غیرمستقیم، ایشان و بنیاد را نشناسد.
... و خیل فرزند کاری او که میگویند: در بنیاد که بودیم، اگر به آرامی از کنارمان میگذشت و سلاممان را پاسخی کوتاه میداد، میدانستیم که مشغول قضای نافله است.
اگر بیاطلاع به اتاقت در بخش نشر میآمد، اول برای سلام و خداقوت و توصیهای اخلاقی در قالب بیان خاطرهای از میرزا جواد آقا و سفارش به صرفهجویی و رعایت غبطه وقف بود و بعد هم پیگیری کارهایی که به هر علت دیرتر روانه چاپ شده بود.
اگر صاحب قلمی با هر انگیزهای به دیدارش میآمد، با وجود عارضه در ناحیه کمر، تمام قد میایستاد و تا او نمینشست، همچنان ایستاده بود و هیچ کس بیبدرقه ترک او نمیگفت.
بازار ![]()
اگر نزدش ـ به عنوان مثال ـ از کمکاری یکی پژوهشگران یا کارکنان بنیاد شکوه و بدگویی میشد، بیدرنگ از ایمان و اخلاق پسندیده و رفتار مؤدبانهاش با دیگر همکاران سخن میگفت و اگر گوینده از خارج بنیاد بود، چنان از شمار عناوین و افتخارات بنیاد یاد میکرد که گویی میخواهد همه آن توفیقات را به شخص غیبتشده نسبت دهد یا بگوید ما یک خانوادهایم؛ برادر و فرزندمان را با همه کاستیهایی که ممکن است داشته باشند، دوست داریم و همه را شریک خوبیها و بدیهایمان میدانیم. و فردا یا پس فردای آن روز او را به اتاق خود میخواند یا در تماسی تلفنی و با لحنی آرام و پدرانه، پیام دریافتی را اینگونه بازگو میکرد: دیروز کسی به اتاقم آمده بود، درباره یکی از همکاران چنین و چنان میگفت، اگر میشد که راه این گزارشها و حرفها را ببنیدیم، خوب بود.
اگر پژوهشگر یا مترجمی ناآشنا اثری برای چاپ آورده بود، پس از ابراز خوشحالی از اینکه اثرش را به بنیاد آورده، در حضور وی به معاون پژوهشی زنگ میزد، میگفت: من باید به اتفاق استاد خدمت میرسیدم ولی اگر ممکن است چند دقیقهای تشریف بیاورید. و پس از تشکیل جلسهای سه نفره، میفرمود: ایشان زحمت زیادی کشیدهاند. با هم به اتاقتان بروید. اثر را بررسی و نتیجه را به هیئت مدیره بیاورید تا انشاءا... تصویب شود و ما توفیق چاپش را پیدا کنیم.
اگر از او خواسته میشد در مصاحبهای شرکت کند، کمتر و بهندرت میپذیرفت و بهطور معمول، کسی دیگر را معرفی میکرد؛ میگفت: چهره رسانهای شدن مانع کار علمی و پژوهشی است.
اگر از او خواسته میشد که یکی از فرزندان خود را به کاری در بنیاد مشغول کند، هرگز نمیپذیرفت و نپذیرفت، میگفت: اگر شأن دستور دارد، مانعی نیست، ایشان بیاید، اما من از بنیاد خواهم رفت.
اگر متقاضی کار یا جویای موضوعی مرتبط با بنیاد را به مسئول مستقیم آن کار معرفی میکرد، چنان مینمود که گویی یکی از استادان یا دستکم بستگان نزدیکش است.
اگر ناگزیر بود همراه عالیترین مهمانان شرکتکننده در همایشی به مهمانسرا برود، تا آخر در کنارشان مینشست اما غذای آنجا را نمیخورد، میگفت: این غذا برای زائران و مهمانان امام (ع) است؛ ما خادم و حقوقبگیر و همیشه کنار سفره آن حضرتیم.
اگر به اقتضای مسئولیت و ترددهای فراوان ـ به تعبیر اداری ـ کارت نمیزد، اما مانند همه پژوهشگران و کارکنان تماموقت، از ابتدا تا انتهای وقت اداری در اتاق کارش بود.
اگر در جلسه بودجه شرکت میکرد، که همه ساله چنین بود، چنان دفاع جانانه و حماسی داشت که مدیران مالی به مزاح میگفتند: چشم، برای حفظ سلامت شما هم که باشد، همه مبلغ را تخصیص میدهیم.
و هزار درس دیگر ...
پیوسته به معاون اداری و مالی میگفت: بررسی کنید اگر راهی هست که کمکی به همکاران بشود و در محدوده اختیارات من یا هیئت مدیره است، پیشنهاد کنید تا تصویب و پرداخت شود.
پیوسته کارها و طرحهای پژوهشی را در همه گروهها و حتی گروه محققان منفرد، رصد میکرد و کارهایی چون طرحهای گروه فقه که خود مدیریتش را بر عهده داشت یا مانند: سفینه البحار، تاج التراجم، تقویم قدس و ... که مستقیم به تصحیح و تحقیق آنها همت گماشته بود، در برنامهای منظم دنبال میکرد و میکوشید گرفتار روزمرّگی و آفتهای مدیریت نشود.
و پیوسته به همکارانش میآموخت که پژوهشگر، با نشاط و جدی باشند و بدانند که در چه دستگاه با عظمتی و پرمعنویتی کار میکنند.
... و اکنون، دلمان برایش تنگ و اشکمان جاری و تسلیبخش خود به یاد لبخندهای پدرانه و دستان گرم و صدای اذان و دعایی هستیم که در گوشمان به هنگام خدافظی برای سفر حج و مانند آن زمزمه میکرد و سخت در تلاطم روحی که بر آن همسر محترم و فرزندان دانا و پراج و پویا در ترویج ارزشهای دینی و انقلابی چه میگذرد.
خدایش بیامرزد و همه دوستان و ارادتمندان، بهویژه خاندان محترمش را صبر و اجر عنایت فرماید.