اخبار محرمانه
شهید «حسن غازی» از کاپیتانی تیم سپاهان تا فرماندهی گروه توپخانه!
پنجشنبه 14 اسفند 1399 - 20:42:14
اخبار محرمانه - سرداران آتش/ شهید «حسن غازی» متولد 1338 شهر اصفهان در سن 16 سالگی به عنوان کاپیتان تیم فوتبال جوانان سپاهان بسیار خوش درخشید و در مسابقات قهرمانی کشور به عنوان ورزشکاری متدین، خوشفکر، خوش اخلاق، مستعد و با خلوص مطرح گردید که با شرایط فنی و تکنیکی بالایی که داشت در مسابقات قهرمانی آسیا به تیم ملی جوانان کشور دعوت شد .

اخبار محرمانه

در دانشکده پزشکی دانشگاه اصفهان داروسازی قبول شد، همان زمان تیم منتخب اصفهان هم قرار بود در جام قدس شرکت کند، به تیم ملی هم راه پیدا کرده بود اما به خاطر شروع جنگ و اینکه هدفش حضور در جبهه ها بود در هیچ کدام شرکت نکرد.
پزشکی را رها کرد و امدادگر شد. امدادگری را هم رها کرد و معلم شد. در مدارس کردستان درس دین می داد و می گفت: اینجا یک مبلغ دینی که فکر مردم را درمان کند بیشتر نیاز است تا این که جسم مردم را...
با شروع جنگ اولین گروهان توپخانه که تشکیل شد فرماندهی آن را به عهده گرفت و هرجا سپاه می خواست توپخانه تاسیس کند، حسن را می فرستادند. وی فرمانده گروه توپخانه 61 محرم و اولین گروه موشکی 15 خرداد بود. 
به ورزش رزمنده ها اهمیت می داد. هر جا می رفت بازی فوتبال را احیا می کرد. نیم ساعت مانده به غروب بازی تعطیل می شد و همه آماده می شدند نماز را به امامت حسن بخوانند. 
با قلدرها و لات های محله هم رفت و آمد داشت. می گفتیم چرا با اینها قطع رابطه نمی کنی؟ می گفت طینت اینها خوب است و اگر آنها را رها کنم از دست می روند.
در یکی از عملیات‌ها مقادیر زیادی از توپ و تانک دشمن را تصاحب کرد، این موفقیت او را بنیان گذار گردان توپخانه جواد الائمه کرد که بعدها به مرکز توپ خانه سپاه 15 خرداد تبدیل شد.

اخبار محرمانه

نحوه شهادت از زبان همرزم
توی عملیات مهران وقتی محاصره شدیم بچه های گردان را از محلی که شناسایی کرده بود به عقب فرستاد خودش شروع کرد به گشتن سنگرها، می گفت می خواهم مطمئن باشم چیزی جا نمانده، همه کسانی که با او بودیم دلهره و اضطراب داشتیم ولی او خیلی با حوصله و در آرامش، سنگرها را یکی یکی بررسی می کرد.عطر زده بود و لباس فرم سپاه را پوشیده بود، کمتر می شد او را با لباس سپاه دید.
گفتم: قرار بود مرخصی بروی. گفت: منصرف شده ام.همان روز بود که برای تست موشک به خط رفت.
یک کیلومتری با دشمن فاصله داشتیم، هنوز موشک آزمایش نشده بود که دشمن خط را شکست و بچه ها را دور زد. غازی تیربار را برداشت و مشغول شد. هرچه اصرار کردم که با موتور سیکلت به عقب برگرد اعتنایی نکرد. هیچ کس دیگر حسن را ندید...
زمان شهادت در طلائیه حضور داشت، رژیم بعث عراق آن منطقه را زیر آب بردند و جسد حسن هیچ وقت برنگشت...

اخبار محرمانه

مادر شهید می‌گوید گفته بود برنمی‌گردم...
«جنازه شهدا رو آورده بودن، خواب دیدمش، گفت: میدون امام میری؟ گفتم آره، گفت: نرو، جسد من رو نمیارن. گفتم: میخوای جسدت رو از من مضایقه کنی مادر؟ گفت: جسم مهم نیست، روح زنده است...»

http://www.SecretNews.ir/fa/News/497898/شهید-«حسن-غازی»-از-کاپیتانی-تیم-سپاهان-تا-فرماندهی-گروه-توپخانه!
بستن   چاپ