برگی از تاریخ/ پدرسوخته حالیاش نیست که ناخوشیم!
خواندنی ها
بزرگنمايي:
اخبار محرمانه - خراسان / اندر احوالات قبله عالم
دوشنبه، اول رجب 1306* صبح از خواب برخاستیم. امروز باید برویم به یاتری(منطقهای که امروزه در غرب استان سمنان قرار دارد). رخت پوشیده سوار شدیم. راندیم. باد بدی میآمد و آنقدر گرد و خاک شد که داشتیم خفه میشدیم. ششساعت مانده به غروب رسیدیم به یاتری. اینجا ملک امینالسلطان مرحوم است. عمارت و باغی ساخته و اسمش را گذاشته امینآباد. خانوار کمی پشت باغ زندگی میکنند. جور غریبی خانه ساختهاند. دور تا دور قلعه خانه ساختهاند. میانش باز است. تکیه نو و خوبی ساختهاند. آبانبار خوبی دارد. آب خنکی دارد. خوشمان آمد. اینجا برای عزیزالسلطان خوب است. برایش روی آب انبار چادر زدهاند. اینها یخچال بزرگی هم وسط باغ ساختهاند. سقفش مثل کلاه درویشان است. مردم میآمدند و یخ میبردند. باغ مشجر است، درخت دارد. درختها نوچه (کم سن و سال) هستند، اما خوب خواهد شد. با این همه، عمارتش خفه و دلتنگ است. پدرسوختهها معلوم نیست چرا اینجا را اینطور ساختهاند. ناهار را خوردیم؛ گفتیم برویم در باغ بگردیم. از پلهها آمدیم پایین، پایمان پیچید. خیلی درد گرفت. نشستیم روی پلهها، باد بلند شد، خاک رفت توی چشممان. وضع بدی بود. پسر اقبالالسلطان آمد و گفت برویم شکار. محل نگذاشتیم، پدرسوخته اصلا حالیاش نیست که ناخوشیم.
*13 اسفند 1267
لینک کوتاه:
https://www.akhbaremahramaneh.ir/Fa/News/539625/