اخبار محرمانه - ده قصرشیرین هم پیدا شد. رودخانه زهاب اینجا میآید، خیلی آب داشت. پیاده شده از کالسکه، سوار شدم زدم به آب گذشتم. تا سینه اسب آب بود، آب صاف خوب. ده قصرشیرین بزرگ است، کاروانسرای بسیار خوب داشت.
ناصرالدینشاه قاجار در خاطرات روز شنبه 18 شعبان 1287 (21 آبان 1249) نوشت: امروز باید رفت به قصرشیرین. صبح بسیار بسیار با کسالت برخاسته، خرقه به خود پیچیده، با کمال نجاست آمده سوار کالسکه شدیم. راندیم رو به مغرب. پنج فرسنگ راه بود. راه کالسکه بسیار بد، بلند و پست، همه سنگ، خاک سیاه بدرنگِ دلتنگ. با حالت کسالت، پناه بر خدا راندیم.
طرفین دست راست و چپ همه کوه و تپه، درهماهور است. تیهوی بسیار دارد. یک تیهو آمد خورد به اسب کالسکه، علیرضاخان با چوب زد افتاد، صادق شاطر گرفت آورد.
خلاصه نوری را جلو فرستاده بودم در صحرا بیاید، آش سفید بپزد. دو فرسنگی که آمدیم، محل آش پیدا شد، رفتم آنجا اما گیج بودم هیچ نمیفهمیدم، بسیار بسیار بدحال بودم، اشتها ابدا نبود. آش آوردند، بسیار کم خوردم، برچیدند. قابلمه پلو در دستش بود، پایش به بوته گیر کرده، دمرو زمین خورده است، همانطور خوابیده، دراز دمر، پلوها ریخته، نمیتواند بلد شود. سه چهار نفر آمده بلندش کردند بردند انداختند، مالیدند، سرش شکسته بود، خون میآمد.
خلاصه بعد سوار کالسکه شده باز راندیم. راهها خیلی بد است. طرف دست راست محال قورهتو زهاب است. دست چپ محال جگرلو. آثار خرابههای قصرشیرین پیدا شد. دست راست نزدیک جعده، دیوارهای سنگی بلند بزرگ، مثل قلعه بزرگ پیدا بود. این آثار اول بود، نتوانستم بروم از کالسکه بیرون. قدری که رفتم، آثارِ دیگر از دور پیدا شد، دروازه هم داشت. این دفعه سوار شده راندم، اما بسیار کسل، دو دروازه بود. دیوارهای سنگی با گچ و آهک کار کرده بودند، خیلی محکم. بعضی خراب شده، بعضی سرپا بود. پایینتر یک کلاهفرنگی چهاررو که هر طرفی در هلالی بزرگی بوده، سقفش هم مدور طاق زده بودهاند، اما سقف ریخته است؛ دیوارها و صفهها باقی است، پیها و قطر دیوارها بسیار بسیار محکم.
اطراف این قصر همه عمارت بوده است. بسیار بسیار محکم آجرهایی آنجا کار رفته است، به قدر نظامیهای [آجرفرش دوره سلجوقی] بسیار بزرگ. آجرهای قرمز خیلی کلفت، با سنگ و آجر، گچ، آهک ساختهاند. در اطراف و دور هم باز آثار بسیار است، نتوانستم بروم. آن آثارهای اول از راه دور، آبی است که از رودخانه زهاب آورده، از روی دیوار، سنگها را مثل نو [قایق] ساخته، به این قصر و عمارت آب میآوردهاند؛ آن راهآب را ندیدم.
خلاصه بعد باز سوار کالسکه شدم. قدری که آمد، پاشاخان مظفرالدوله با صد سوار مُکری، همه زره و کلاهخود و پرهای بلند زده، طبل و سرنا داشتند خوب میزدند. سوارها بسیار جوانهای خوب، با نیزه و اسلحه تمام (مثل شمر، خولی، سنان ابن عنس، حارث) بسیار خنده داشتند؛ اما حیف که کسل بودم.
ده قصرشیرین هم پیدا شد. رودخانه زهاب اینجا میآید، خیلی آب داشت. پیاده شده از کالسکه، سوار شدم زدم به آب گذشتم. تا سینه اسب آب بود، آب صاف خوب. ده قصرشیرین بزرگ است، کاروانسرای بسیار خوب داشت. میگویند حسنخان قصری آباد کرده است. این حسنخان اصلش اصفهانی و عراقی است. بیست سال است اینجاهاست، کمکم سرحددار قصرشیرین شده است و برادرزاده پهلوان شریف کدخدای قدیم چالمیدان طهران است. شخصی است سیاهچهره، ریش توپی، قطور، قدری به کریمخان سرتیپ سیلاخوری میماند. سرداری ماهوت سیاه قیطاندوزی پوشیده بود. با روسای سنجابی و غیره استقبال آمده بود؛ یعنی قبل از ورود به ده.
امروز بین راه اقبالالدوله استقبال آمده بود با معیرالممالک، صحبت شد. نوکرهای عجیبِ غریبی داشت، با لباسهای غریب عربی، هندی، رومی. خودش هم جینبو [1] غریبی بود؛ ریش سفید، موی سر سفید، لباس فرنگی، تازیانه بلند در دست، اسب جلفی سفیدی سوار، کلاه سیاهی مثل شبکلاههای ماهوتی من در سر داشت. شانههایش را متصل تکان میداد، میانداخت به هوا. ابوالفضل میرزا پسر ظلالسلطان [و] شیخ عیسی که چهلچراغ کاظمین دست اوست، آمده بودند.
خلاصه وارد منزل شدیم. بسیار بسیار بسیار کسل. الحمدلله نوبه نیامد. شب را خوابیدیم، بد نبود قدری راحت.
صحرای امروز طرف دست راست آهو زیاد دارد، تیهو حساب ندارد.
پینوشت
1- جینبو: یا جیمبو (بر وزن پیمبو) کسی را گویند که در کوچه و بازار عینک بر چشم خود گذارد. این صفت از سفاهت ناشی شود که آن از فروغ بلاهت است. (اصطلاحهای عوامانه، ص 11)
منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدینشاه قاجار از ربیعالاول 1287 تا شوال 1288 ق به انضمام سفرنامه کربلا و نجف، به کوشش مجید عبدامین، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ اول، زمستان 1398، صص 143-141.