اخبار محرمانه
داستانک/ شام یکشنبه شب
چهارشنبه 30 مهر 1399 - 23:05:54
اخبار محرمانه - روزنامه شهروند / من از سرشکستگی اجتماعی خاصی که ناشی از فقر ما بود، به‌خوبی آگاه بودم. حتی فقیر‌ترین بچه‌ها روزهای یکشنبه در خانه خود غذا می‌خوردند. کبابی که در خانه درست می‌شد، نشانه تشخص بود، درست مثل یک عامل سنتی که فرق بین طبقه فقیر و غنی را مشخص می‌کرد. کسانی که نمی‌توانستند عصرهای یکشنبه در خانه خود سر سفره بنشینند و شامی از دست‌پخت خود بخورند، جزو طبقه گدایان بودند و ما از این طبقه بودیم. مادرم من را به خواروبارفروشی نزدیک خانه‌مان می‌فرستاد تا شامی به بهای شش پنس که یک تکه گوشت و دو پر سبزی بود، بخرم. چه ننگی! به‌خصوص در روز یکشنبه! من ملامتش می‌کردم که چرا چیزی در خانه نمی‌پزد و او بیهوده سعی می‌کرد توضیح بدهد که شام‌پختن در خانه دوبرابر گران‌تر تمام می‌شود. با این وصف، جمعه‌ روزی که بخت با او یار شده بود و پنج شلینگ در شرط‌ بندی اسب‌دوانی برده بود، برای این که دل من را خوش کند، تصمیم گرفت شام غروب یکشنبه را خودش در خانه بپزد. ضمن خوراکی‌های دیگر، یک تکه گوشت کبابی خرید که خوب معلوم نبود گوشت راسته گاو بود یا قلوه گاو. تکه گوشت بیش از دو کیلو وزن داشت و برچسبی داشت که روی آن نوشته بود:«گوشت کبابی.» مادرم چون اجاق نداشت، از اجاق صاحبخانه استفاده می‌کرد و چون بسیار محجوب‌تر از آن بود که دایم در آشپزخانه او برود و بیاید، به طور تقریب حساب کرده بود که پختن گوشت چقدر وقت می‌خواهد تا به‌‌ همان مدت در آشپزخانه بماند. القصه، ما با کمال تعجب مشاهده کردیم که گوشتمان به‌قدر یک توپ کریکت کوچک شده است. با وجود تأکیدهای مادرم که مدعی بود شام شش پنسی ما کمتر دردسر دارد و خوشمزه‌تر هم هست، من خوشحال بودم و احساس لذت می‌کردم از اینکه مثل بقیه مردم در خانه غذا پخته‌ایم. [چارلی چاپلین-داستان کودکی من]

http://www.SecretNews.ir/fa/News/406258/داستانک--شام-یکشنبه-شب
بستن   چاپ