سرمقاله شرق/ افول بورژوازی- 2
مقاله
بزرگنمايي:
اخبار محرمانه - شرق / « افول بورژوازی- 2 » عنوان سرمقاله سردبیر روزنامه شرق، احمد غلامی است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
لوکاچ در برابر کسانی که لنین را سیاستمداری زبردست و معتقد به زور و استاد سازشکاری و ائتلاف میدانستند، در مخالفت با آنان به تعبیری از او استناد میکند که در اینجا به کار ما میآید: «ما باید قاطعانه کسانی را که میاندیشیدند که سیاست متضمن حقهبازیهای کوچکی است که گاهی به فریبکاری نزدیک میشود، مردود اعلام کنیم. طبقات را نمیتوان فریب داد.»1 تأکید روی فریب طبقات است. شاید گهگاهی بتوان مسیر حرکت طبقات اجتماعی را به انحراف کشاند اما این انحراف سرانجامی نخواهد داشت و ناگزیر دوباره طبقات به راه اصلی خود بازمیگردند. سمتوسوی حرکت طبقات مطابق با منافع واقعی آنان است. اگر به اعتراضات دیماه 96 و آبان 98 برگردیم و یک بار دیگر شعار «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» را تحلیل کنیم، بیش از پیش به این گفته لنین پی خواهیم برد. بیتردید این شعار چه خودانگیخته باشد و چه برساخته، میتوان گفت این شعار جناحهای سیاسی ایران را به بعد و قبل خودش تقسیم کرد. اینک اینطور به نظر میرسد این شعار فراتر از یک شعار معمولی است و تئوریای است در رد جریانهای اصولگرا و اصلاحطلب که بیش از هر چیز حافظ منافع خود و حامیانشان هستند. با این تفاوت که اصلاحطلبان چون اقتدار خویش را از آرای مردم میگیرند، ناگزیر از نفع جمعی نیز سخن میگویند اما چون این نفع جمعی هیچ موجودیت انضمامیای ندارد، بهنوعی با اصل قراردادن حامیان اصلاحطلبان، تکنوکراتهای رانتی دیگر طبقات را با این طبقه بازتعریف میکنند و منافع آنان را ذیل این طبقه قرار میدهند. اصلاحطلبان بهبود شرایط تهیدستان را در گرو بهبود شرایط جامعه بورژوازی میدانند؛ ایدهای که از دولت هاشمیرفسنجانی پا گرفت و به دولت اصلاحات سیدمحمد خاتمی هم رسید. در این دوران تکنوکراتهای رانتی در ائتلاف با چپهای اسلامی جبههای به نام اصلاحطلبان را سامان دادند تا در یک ماهعسل طولانی هشت سال (در غیاب تهیدستان و بورژوازی سنتی) در «طبقهای برای خود» عینیت یابند. اصلاحطلبان که از سابقه تاریخی بورژوازی آگاه بودند، تلاش کردند آن را با عناوینی همچون بورژوازی ملی و طبقه متوسط تطهیر و تئوریزه کنند. دولت سازندگی و دولت اصلاحات تغییری اساسی در روند یک حکومت انقلابی ایجاد کردند. در این دولتها بیش از هر دولت دیگری از طبقه بورژوازی با عنوان طبقه متوسط ستایش شد و گویا هر فعلیتی بدون مشارکت این طبقه نافرجام و عقیم خواهد بود. نطفه بورژوازی رانتی در دولت سازندگی بسته شد و در دولت اصلاحات به بلوغ خود رسید. در همین دوران بورژوازی سنتی و تهیدستان در انزوا به سر میبردند و مترصد فرصتی بودند تا به عرصه سیاست و اقتصاد بازگردند. انقلاب اسلامی 57 که به نام نامی مستضعفان به پیروزی رسیده بود، اینک بیهیچ پردهپوشیای از سرمایهداری داخلی و خارجی حمایت میکرد و به تجلیل از سرمایهگذاران میپرداخت و اغلب تئوریسینهای اصلاحات با این طرز تفکر که دموکراسی از دل سرمایهداری بیرون میآید، مخالفت جدی نداشتند. طبقه متوسط به لحاظ عینی و ذهنی بر جامعه سیطره داشت. سیطره نهادها و سازمانهای دولتی، خصوصی و خصولتی در قالب کارمندان و حقوقبگیران تهیدستان را به حاشیه برده بود. البته ناگفته نماند که دولت سازندگی و اصلاحات از بخشی از کارگران حمایت میکرد و با بهکارگیری آنان در شرکتها و مؤسسات دولتی و بعضا خصولتی آنان را از طبقه کارگر فرودست منفک کرد و بهنوعی مروج طبقهای از کارگران اشرافی شد. کارگران خودروسازی و قطعهسازان و کارگران بخشهایی از بخشهای دولتی آن زمان جزء این گروه از کارگراناند. اگرچه این کارگران نمیتوانستند در لحظههای بحرانی به داد اصلاحطلبان برسند اما به تصویر بیرونی دولت اصلاحات جلوهای انسانی میبخشیدند. البته در بازآفرینی این تصویر در اذهان مردم سیدمحمد خاتمی نقش تعیینکنندهای داشت. اگر کار به همین منوال پیش میرفت و دولت بعدی نیز ادامهدهنده راه دولت سازندگی و اصلاحات میشد، بورژوازی سنتی برای همیشه از عرصه سیاست و اقتصاد حذف میشد. بورژوازی سنتی پس از بحرانهای فراوانی که برای دولت اصلاحات به وجود آورد، پاشنه آشیل دولت اصلاحات را بهخوبی تشخیص داد، غیاب تهیدستان و خردهطبقاتی که با ائتلاف با آنان میتوانست کمر دولت اصلاحات را بشکند. بورژوازی سنتی با تهیدستان پا به عرصه انتخابات گذاشتند.
در آن زمان شاید مهدی کروبی بیش از هرکس دیگری در میان اصلاحطلبان صدای تهیدستان را شنیده بود و به شیوهای نامتعارف وعده 50 هزار تومان ماهانه را به تهیدستان داد. باز او بیش از هرکس دیگری به آموزههای میرحسین موسوی آگاه بود و در اجرائیشدنشان بیمناک. کروبی به خوبی میدانست بورژوازی سنتی پس از هشت سال دوری از قدرت اجازه نمیدهد اصلاحطلبان ائتلاف آنان با تهیدستان را مصادره کند. اگر رویکرد کروبی بهسوی تهیدستان تاکتیکی بود، میرحسین موسوی رویکردی استراتژیک داشت. آنان با همپوشانی هم میتوانستند جریان اجتماعی قدرتمندی را شکل بدهند که نشد. اگرچه کروبی و میرحسین موسوی موردحمایت اصلاحطلبان بودند، بعید بود این حمایت بعد از پیروزی و تداوم دولت آنان پایدار بماند. خاصه آنکه میرحسین موسوی به لحاظ ایدئولوژیک قرابت چندانی با نگاه اصلاحطلبان و رویکردشان به طبقه بورژوازی متوسط نداشت. اصلاحطلبان در دولت هاشمی و خاتمی بهوضوح نشان داده بودند پایگاه اجتماعی و منافعشان با طبقه متوسط گره خورده است؛ طبقه متوسطی که امروز از آن به دشواری میتوان یاد و نشانی گرفت و بهعنوان سوژههای رأی روی آنها حساب جداگانهای باز کرد.
1- از کتاب تأملی در وحدت اندیشه لنین، گئورگ لوکاچ ترجمه حسن شمسآوری، علیرضا امیرقاسمی
لینک کوتاه:
https://www.akhbaremahramaneh.ir/Fa/News/375718/