سرمقاله اعتماد/ ویراستار تمامعیار
مقاله
بزرگنمايي:
اخبار محرمانه - سرمقاله اعتماد/ ویراستار تمامعیار
سایز متن الف الف
لینک کوتاه در کلیبرد کپی شد! http://akhr.ir/6064032
٦
٠
اعتماد / « ویراستار تمامعیار » عنوان سرمقاله روزنامه اعتماد نوشته علی صلحجو است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
حدود 1347 بود که آقای احمد سمیعی به موسسه انتشارات فرانکلین آمد. در آن زمان، پنج، شش سال بود که من در فرانکلین بودم. وقتی سمیعی آمد، جهانگیر افکاری، مهشید امیرشاهی، دکتر محمود بهزاد، محمدرضا حکیمی، دکتر میرشمسالدین ادیب سلطانی، دکتر ناصر پاکدامن، دکتر حمید عنایت و برخی دیگر هم آنجا بودند.
نجف دریابندری هم قبل از اینها در فرانکلین بود. قبل از آمدن این افراد به فرانکلین، در دوره دریابندری، بخش ویرایش که در آن زمان بخش ادیتوریال نامیده میشد، تشکیل شده بود اما هنوز شکل نگرفته بود و ضوابط کار خیلی مشخص نبود. این جمعی که نام بردم، به اضافه خود من، مصطفی اسلامیه، محمدرضا زمانی و محمد آسیم در طبقه سوم ساختمان فرانکلین بودیم که در خیابان انقلاب، کوچه البرز جنب دبیرستان البرز قرار داشت. در طبقه دوم همین ساختمان اصحاب دایرهالمعارف فارسی، دکتر غلامحسین مصاحب، احمد آرام، دکتر زریابخویی، دکتر شفیعی کدکنی، دکتر فریدون بدرهای، ابراهیم مکلا، خسرو خسروی، هرمز همایونپور و یکی، دو نفر دیگر بودند که حال و هوای دیگری داشتند و رابطه خوبی با ویراستاران نداشتند. بعدها من نیز به این بخش منتقل شدم و مصاحب دانشمند برجسته اما بدقلقی بود. کار کردن با او کار هر کسی نبود. در جمع ویراستاران هر یک حال و هوای خاصی داشت. محمدرضا حکیمی، بریده از محافل روحانیت رسمی. در حال نوشتن آثار پرشور انقلابی و در تدارک نوشتن کتاب عظیمالحیاه بود و توجهی به امور ویرایش نداشت. دکتر میرشمسالدین ادیب سلطانی از یک سو غرق در مطالعه زبانهای کهن و از سوی دیگر در حال کشمکش با رسمالخط فارسی و مهار کردن آن در نظامی جزم و جفت بود. جهانگیر افکاری خودش را آماده میکرد تا مدیریت سازمان کتابهای جیبی را به عهده بگیرد. زندهیاد حمید عنایت که خنده از لبش دور نمیشد، در حال دست و پنجه نرم کردن با هگل بود. دکتر محمود بهزاد، سخت مشغول ترجمه کتابهای زیستشناسی، چندان دلی به ویرایش نمیداد، مشهید امیرشاهی که قهقهههایش کوس برابری با خندههای نجف دریابندری میزد، داشت داستانهای کوچه بنبست را مینوشت. ناصر پاکدامن به سوداهای بلندتر از ویرایش فکر میکرد. نجفی هم قدری دیر به این جمع پیوسته بود چندان دخالتی در امور ویرایش نداشت. زندهیاد احمد میرعلایی هم بعدا آمد. در این میان، فقط یک نفر به «جمله» میاندیشید. احمد سمیعی از همان آغاز نشان داد که از نوشته ناسالم، غیردستوری و معلق شناخت دقیقی دارد. از سوی دیگر، نشان داد که به هیچوجه سر مصالحه با این موضوع ندارد. سمیعی به اندازه نوشتن و ترجمه چندین کتاب آثار دیگران را، نه ویرایش که بازنویسی کرده است. هرچند بعدها از این نگاه رادیکال به ویرایش دور شد، هرگز جملهای مخدوش از زیر قلمش رد نشد. ویراستاران شهدای راه نگارشند. بیشتر افرادی که نامشان آمد پراکنده شدند و هریک راهی رفتند. در آن زمان (سالهای چهل) موضوع ویرایش هنوز تقسیم نشده بود و حوزههایی چون ویرایش صوری و زبانی مطرح نبود. اما اگر بخواهیم دو نفر را گذارنده سنگ بنای ویرایش زبانی و صوری در ایران نام ببریم، به ترتیب احمد سمیعی و شمسالدین ادیب سلطانی خواهند بود. سمیعی با ویرایش از صبا تا نیمای آرینپور و ادیب سلطانی با نوشتن شیوه خط فارسی مانفیست ویرایشی خود را اعلام کردند. از ویژگیهای سمیعی، در مقایسه با سایر ویراستاران؛ پشتوانه سنگین ادبی او هنگام ورود به موسسه انتشارات فرانکلین بود. بسیاری از ویراستاران ضمن کار تجربه کسب کردند و پخته شدند. نمیخواهم بگویم این موضوع برای سمیعی در میان نبود، اما تفاوت کاملا محسوس بود. سمیعی پیش از شروع کار ویرایش، «خیالپروریهای تفرجگرا انزواجو» اثر روسو، «دلدار و دلباخته» اثر ژرژ ساند و «سالامبوی» فلوبر را در سالهای زندان ترجمه کرده و احتمالا مقدمات برخی ترجمههایی را که بعدها منتشر شد آماده کرده بود. سمیعی کمادا و اطوارترین ویراستاری است که من دیدهام. نه عصبی میشود، نه قال میکند نه نمایش کار میدهد و نه از گرفتن غلطها پیراهن عثمان میسازد؛ او فقط کار میکند و کاری هم ندارد که کار از آن کیست. این خصلت از همان آغاز در سمیعی بود. اگر بخواهیم به تغییری در کار او اشاره کنیم، نگاه او به بازنویسی است. گمان میکنم اکنون دیگر سمیعی، مثل سابق، نوشتههای کمارزش را در ویرایش زیر و رو نمیکند و آثار غیرقابل ویرایش را کنار میگذارد. زمانی بود که سمیعی به محض روبرو شدن با نوشتهها یا ترجمههای دور ریختنی، دست به کار بازنویسی آنها میشد. برخی ویراستاران حال و هوای کارشان در دورههای متفاوت تغییر میکند. سمیعی اینطور نبود، چنان غرق کار میشد که صاحب کار را نمیدید. با اینکه سابقه آشناییاش با نجف دریابندری بیشتر بود، هنگامی که زندهیاد کریم امامی به جای او نشست و نظمی مدرن به بخش ویرایش فرانکلین داد، سمیعی با همان انرژی و علاقه قبلی به کار ادامه داد. سمیعی حدود 1346، در دوره ریاست علیاصغر مهاجر جانشین همایون صنعتیزاده، به فرانکلین آمد و تا انحلال آن موسسه در 1354 آنجا بود. بعد از برچیده شدن فرانکلین، نطفه دانشگاه آزاد ایران، به مدیریت عبدالرحیم احمدی بسته شد و سمیعی در همان زمان، در کنار ویراستاران با تجربهای چون اسماعیل سعادت و ابوالحسن نجفی و حسین معصومیهمدانی، تحت مدیریت زندهیاد دکتر حسن مرندی، نقشی فعال در ویرایش کتابهای درسی این دانشگاه داشت. یادش به بخیر، دوره خوش و کوتاهی بود.
لینک کوتاه:
https://www.akhbaremahramaneh.ir/Fa/News/245608/