سرمقاله فرهیختگان/ فکری به حال شکاف ادراکی در جامعه کنیم
مقاله
بزرگنمايي:
اخبار محرمانه - فرهیختگان / « فکری به حال شکاف ادراکی در جامعه کنیم » عنوان یادداشت روزنامه فرهیختگان به قلم محمد زعیمزاده است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
فاصله معنادار میان انتظارات و واقعیتها در جامعه منجر به بروز نارضایتی میشود، تشدید و استمرار نارضایتی هم اعتراض را پدید میآورد، حال اگر در فرآیندی عادی، دموکراتیزه و کنترلشده این اعتراضها انجام شود، میتوان به تغییر مثبت برای کاهش بسترهای نارضایتی امیدوار بود. برای جامعه ما که در فاصله کمتر از دو سال یعنی از دیماه 96 تا آبانماه 98 به دلایل مختلف ازجمله ناکارایی دولت روحانی دو رویداد اعتراضی را پشتسر گذاشته و هر دو هم مورد سوءاستفاده جریانهای معارض برای کاهش قدرت نرم جمهوری اسلامی ایران قرار گرفته است، شناخت بسترهای اعتراضی اهمیت زیادی پیدا میکند.تشدید شکاف میان واقعیتها و انتظارات در کشورمان طی سالهای اخیر از سه طریق انجام شده است.
1- ناکارآمدی در تبدیل فرصتها به واقعیتهای مثبت ملموس.
2- افزایش غیرمعقول انتظارات.
3- بازنمایی غلط واقعیتهای جامعه و ایجاد فاصله میان ادراک عمومی و واقعیتها.
بهبود شیوههای حکمرانی؛ اولین گام در تغییر به نفع واقعیتها
اگر نگاه میکروسکوپی و نقطهای را کنار بگذاریم و با نگاه هلیکوپتری و منظومهای به واقعیتهای جامعه ایرانی نگاه کنیم در بسیاری از شاخصههای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، زیستی و... طبق آمارهای جهانی، اوضاع ایران خوب است یا حداقل بد نیست اما حقیقت آن است که در برخی شاخصها هم بنا به دلایل متعدد وضعیت چندان جالب نیست (در پرونده ویژه امروز سعی کردهایم از هر دو مدل مثالهای متنوعی بیاوریم)، شاخصهایی که حتما راه ارتقای آن کتمان آنها نیست بلکه باید ابتدا تحلیل شوند بعد بدانیم که برای حلشان راهحلهای یکخطی و سادهسازیشده وجود ندارد و بعد تلاش کنیم ایدهای نو داشته باشیم، ایدههایی ورای آنچه تاکنون در حکمرانی پی گرفتهایم. طبیعی است اینکه این واقعیتها کدامند و راهحلشان چیست، فعلا محل بحثمان نیست و اینکه صورتمساله را قبول داشته باشیم فعلا کفایت میکند.
میز مزایده انتخابات و چالش افزایش انتظارات
ساخت نادقیق سیاسی در رقابتهای انتخاباتی را شاید بتوان مهمترین عامل افزایش نامعقول انتظارات و افزایش شکاف میان انتظارات و واقعیتها دانست، انتخاباتهای فردمحور و غیرحزبی از سطح شوراهای شهر و روستا گرفته تا مجلس و ریاستجمهوری اگرچه توانسته دموکراسی را بهمثابه یک فرآیند در ایران قوام بخشد اما وجه آوردههای دموکراسی در حوزه کارآمدی را با چالش جدی روبهرو کرده است.صورتمساله روشن است؛ در رقابتهای انتخاباتی در سطوح مختلف افراد چه حامی ایدههای مستقر باشند چه منتقد آنها، صحنه رقابت را به بازار مکاره و میز مزایده وعدههای ناممکن بدل میکنند.خیلی راه دوری نرویم، کلیپهای شبهطنزی که این روزها از وعدههای حسن روحانی و اسحاق جهانگیری در انتخاباتهای اخیر دستبهدست میشود نمونه بارزی از همین مساله است؛ وعدههای بر زمینماندهای که انباشت آنها روی هم بهمثابه انباشت ناکارآمدی در وهله اول برای ایده مستقر است و درنهایت برای کلیت نظام کارکرد منفی دارد. البته در رقابتهای انتخاباتی معمولا بین جناحهای مختلف تفاوت چندانی در بالابردن کاذب انتظارات وجود ندارد، طرح شعارهایی چون ایجاد پنج یا 6 میلیون شغل یا چندبرابر کردن یارانهها و... از طرف کاندیداهای رقیب دولت در همین انتخابات اخیر موید این مطلب است. مساله مهم این است که این وعدهها عموما ناظر به ایدهها و راهحلهای روشن و روی زمین نیست و در زمان تبلیغات انتخاباتی به شکل خلقالساعه و لحظهای به ذهن ستادهای انتخاباتی میرسد و بهجای اینکه ناظر به واقعیتها باشد، ناظر به نیازهای تبلیغاتی است و فردای انتخابات هم هیچ سازوکاری جز دادگاه افکارعمومی برای پیگیری آنها وجود ندارد.
ما و مساله شکاف ادراکی
غیر از فاصله حقیقی انتظار و واقعیت یا فاصله بایدها و هستها، جامعه ما امروز درگیر مساله مهمتری هم هست، فاصله میان واقعیت و درک از واقعیت، فاصله میان هستها و احساس جامعه از هستها. هرچقدر دو مساله اول ناظر به وجوه سختافزاری و کارکردی یک حاکمیت است، مساله سوم به وجوه نرمافزاری ماجرا برمیگردد. به این چند گزاره دقت کنید.در شاخص قدرت خرید رتبه ایران 19 رتبه بهتر از هند، 11 رتبه بهتر از برزیل و 19 رتبه بهتر از آفریقایجنوبی است، در شاخص توسعه انسانی جایگاه ایران 20 رتبه بهتر از چین، 64 رتبه بهتر از هند و 14 رتبه بهتر از برزیل است، در شاخص نرخ فقر مطلق درحالیکه رقم آن در دنیا حدود 10 درصد است این عدد در ایران نزدیک به 0.37 درصد تخمین زده شده، نرخ فقر مطلق در آمریکا سهبرابر و در هند 40 برابر ایران است.اینها همه شاخصهای روشن اقتصادی ایران به روایت مراکز معتبر جهانی هستند که ممکن است خواننده بعد از خواندن هرکدام از آنها پوزخندی به لب بزند! اما واقعا چرا؟
خطای رسانهای عامل بازنمایی نادقیق واقعیتها
در ایجاد چنین حسی و ساخت چنین فراواقعیتی، رسانهها نقش مهمی دارند، در اینکه رسانههای جبهه معارض میخواهند مخاطب را به سویی ببرند که نگاه هلیکوپتری به پدیدهها نداشته باشد و نقطهای ببیند و در همان نگاه نقطهای هم میخواهد فراواقعیتی سیاهتر از آنچه هست نشان بدهد، تردیدی نیست اما چه میشود که بعضا این ترفند رسانهای ساده میان بخشهایی از مردم موثر واقع میشود؟ یک عامل مهم این شکاف ادراکی بزرگ حتما رسانههای رسمی ما هستند، رسانههایی که آنها هم معمولا از همان تکنیک نقطهای دیدن رسانههای معارض استفاده میکنند، آنها هم مخاطب را به بینش و خوانش ماکروسکوپی، همهجانبه، منظومهای و از بالا دعوت نمیکنند، گارد آنها هم بسته است، نقد درونگفتمانی را برنمیتابند و قابهایی را تصویربندی میکنند که در دوره هضم ذائقه مخاطب توسط شبکههای اجتماعی بیشتر به شوخی و فکاهی میماند تا واقعبینی و واقعگرایی. در زمانه مهار کلان رسانهها توسط رسانههای خُرد، در دوره تبدیل مخاطب به مولف، در دوران تغییر معادله پیام و دوسویهشدن رابطه رسانه و مصرفکننده، در دورانی که نظامهای لیبرالدموکرات هم ترجیح دادهاند مخاطب را بهجای مواجه کردن با روایت رسمی و تکروایت با انبوه روایات ظاهرا متضاد اما با مغز پیام یکسان روبهرو کنند، رسانه اگر در مرز واقعیتها نباشد حتما کارکردی جز تشدید شکاف ادراکی ندارد.
لینک کوتاه:
https://www.akhbaremahramaneh.ir/Fa/News/216311/