سرمقاله شرق/ گروهبندیهای اجتماعی زیرساخت دموکراسی
مقاله
بزرگنمايي:
اخبار محرمانه - شرق / « گروهبندیهای اجتماعی زیرساخت دموکراسی » عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم کیومرث اشتریان است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
همواره پرسشی مهم در هنگامه انتخابات مطرح میشود. برای معماری مبارزات قدرت در نظام سیاسی چه باید کرد؟ یک پاسخ درخور توجه این است: گروههای متشکل و با هویت اجتماعی زیرساخت دموکراسیاند و ضرورت جامعه ما این است که گروههایی وجود داشته باشند که بتوانند آرمانها، مطالبات و منافع بخشهای گوناگون جامعه را نمایندگی کنند. یکی از این گروهها اصلاحطلبان هستند که این روزها از هر سو در معرض تخریب قرار دارند. اینان، سرمایه سیاسی و تاریخی این کشورند. درصورتیکه اینان بتوانند جمعیتی را سامان سیاسی بخشند، برای ثبات کشور مهم هستند. حفظ اصلاحطلبان (نهفقط اصلاحطلبی) وظیفهای ملی برای پژوهشگران، فعالان سیاسی و اصحاب قدرت است. اما تفصیل سخن؛ دموکراسی صرفا به حقوق طبیعی افراد بازنمیگردد. اگر چنین بود، کودکان نیز باید رأی میدادند؛ چراکه آنان حق حیات و حقوق طبیعی دارند؛ اما چنانکه میدانیم، معمولا در بسیاری از کشورها محدودیت حداقل سنی برای رأیدادن وجود دارد و فقط افراد 18 سال به بالا میتوانند رأی دهند. مسئله این است که معمولا افراد در کودکی و نوجوانی هنوز خویشتن اجتماعی خودشان را کشف نکردهاند. هرچند آنان نیازهای فردی دارند؛ اما این نیازهای فردی هویت اجتماعی پیدا نکرده است. دموکراسی ضرورتا و در ابتدا برای این نیست که افراد برای رفع نیازهای شخصی خویش رأی دهند. رأی یک پدیده اجتماعی است و نه صرفا کنش شخصی. آنگاه که نیاز شخصی به نیازهای دیگران بپیوندد و یک تشخص جمعی پیدا کند، به رأی دموکراتیک بدل میشود. انسان برای نیاز شخصی خویش مانند تأمین آب و غذا و اشتغال و موفقیت تحصیلی و خانوادگی تلاشهایی شخصی میکند؛ اما آنگاه که این رفع نیاز شخصی به نیازهای دیگران نیز پیوند بخورد، یک عمل اجتماعی پدید میآید؛ بنابراین رأیدادن یک عمل شخصی نیست؛ بلکه یک عمل اجتماعی است. به بیان دیگر نیازهای جمعی هویتی مستقل دارند. نیازهای فردی در فرایندهای دموکراتیک در قالب گروههای اجتماعی شکل میگیرند. اینجاست که جامعه گروهگروه میشود و جمعیتهای واجد هویت شکل میگیرد. این جمعیتهای واجد هویت است که زیرساخت اصلی دموکراسی است و نه کنشهای فردی. اگر این زیرساخت وجود نداشته باشد، در انتخابات جامعه سیاسی اسیر تودههای بیهویت میشود. این اساسیترین نقطه ضعف دموکراسیهای تودهای است که ثبات سیاسی را به خطر میاندازد؛ چراکه جامعه پیشبینیناپذیر و دچار هرجومرج میشود.در دموکراسیهای با سابقه تاریخی، هویتهای اجتماعی بهتدریج شکل گرفتهاند و افراد میتوانند کموبیش کنش جمعی خود را در قالب این گروهها تعریف کنند. انتخابات ابزاری برای بیثباتی نظام سیاسی نیست. در چنین حالتی معماری تاریخی این کشورها براساس مبارزه منافع و آرمانها و مطالبات اصطلاحا ساماندهی شده است و بازار سیاه قدرت شکل نمیگیرد. ایران ما بیش از هر چیز به چنین معماری تاریخیای نیاز دارد که البته باید از درون گفتوگوهای کارشناسی-ملی برخیزد. باید دید ظرفیتهای کنونی کشور ما چیست؟ چه نیروهایی سابقه تاریخی دارند؟ چه نیروهای جدیدی در جامعه وجود دارند که صدا و تریبون ندارند؟ پنج ظرفیت بیشتر شناختهشده عبارتاند از اصلاحطلبان، اصولگرایان، روحانیت، دانشگاه و بازار؛ اما یک ظرفیت مهم دیگر هنوز نماینده رسمی در قالب گروه متشکل ندارد: اقشار فرودست جامعه.
همه این نیروها سرمایههای ملی این کشورند؛ همچنان که نفت و ذخایر معدنی و طبیعی سرمایههای این کشورند. این سرمایهها هریک کارکرد خود را دارند که میتوانند برای جامعه مفید باشند. نظام سیاسی نباید این سرمایهها را محدود کند؛ بلکه زمینه را برای حضور و بروز آنها بیشازپیش فراهم کند. هریک از این نیروها میتوانند در حوادث و بزنگاههای تاریخی، جمعیتی را با خود هماهنگ کنند و آنان را به دفاع، تلاش، امید یا به پایداری برخوانند. این نیروها میتوانند یکدیگر را پایش و پالایش کنند و از افراط و تفریط و فساد یکدیگر جلوگیری کنند.
به یاد آوریم که خرداد 76 نقطه عطفی در مبارزات سیاسی-انتخاباتی ایران است؛ از آن نظر که دو جریان سیاسی که ریشه در اختلافات فکری-سلیقهای پیش از انقلاب داشتند، به دوئل انتخاباتی رسیدند. در همان زمان سرمقالهای در روزنامه لوموند منتشر شد که با اشاره به نخستین دوئل انتخاباتی تلویزیونی نیکسون-کندی در سال 1960 در آمریکا و ضمن نقد «جمهوری اسلامی» به این نکته اشاره کرده بود که پس از 20 سال از تشکیل جمهوری اسلامی رسیدن به دوئل انتخابات پدیدهای شگفتآور است و همین موضوع، تفاوت ایران را با دیگر کشورهای استبدادی نشان میدهد.
مشخصه مهم آن انتخابات از منظر معماری مبارزه اجتماعی قدرت است. علم سیاست، دانشی است که از این موضوع مهم بحث میکند که «چه کسی و چگونه از نردبان قدرت رسمی» بالا میرود؟ در پاسخ، رویههای متنوعی در نظامهای سیاسی گوناگون مشاهده میشود. پیشینه تاریخی و سنت سیاسی دموکراسیهای صنعتی عملا این بوده که افراد، نخست به قدرت اقتصادی دست یافته و سپس با اتکا به این «ثروت-قدرت»، گروهبندیهای اجتماعی را تشکیل داده و از نردبان قدرت سیاسی بالا رفتهاند. سنت قدرت نظامی نیز یکی دیگر از سنتهای کسب قدرت بوده است که عمدتا در شکل کودتاهای نظامی در جهان رخ نمایانده است. سنت ایدئولوژی و انقلاب نیز در همین راستا قابل شناسایی است. افراد به اتکای ایدئولوژی و با اقناع تودهای از طرقی مانند انتخابات یا جنبشهای اجتماعی یا انقلابهای سیاسی-تودهای به قدرت دست مییافتهاند.
به این شکل عموما کسب یک قدرت غیررسمی و گروهبندی اجتماعی آن زمینهای برای کسب قدرت رسمی بوده است. هرچه این قدرت غیررسمی متکی به جریانات سیاسی-اجتماعی و تاریخمند بوده است، دوام و قوام و پایداری آن بیشتر بوده است؛ چراکه بر مطالبات اجتماعی «واقعی» و پایدار و چندبعدی مردم استوار بوده و از گزند تحولات روزمره و ناپایدار اجتماعی مصون بوده است. خرداد 76 از این نمونههای تاریخی است. این انتخابات اگرچه ظاهری از تصادف تاریخی داشت،؛ اما بر زمینهای از دو جریان عمومی سیاسی-مذهبی شکل گرفت که دارای ریشههای تاریخی بودند؛ اما دو سال بعد کلید سقوط این پدیده شگفتآور زده شد؛ آنگاه که در حوادث و آشوبهای 1378 این دوئل به شکلی از بیثباتسازی سیاسی نظام جمهوری اسلامی تبدیل (یا تعبیر) شد. به نظر من دلیل اصلی این شکست آن بود که این جریانات دچار یک غفلت تاریخی بودند و قدر و منزلت ریشههای خود را ندانستند و از آن بهمثابه یک سرمایه سیاسی مراقبت نکردند. شرط اصلی حفظ این سرمایه پرهیز از «سکتاریسم» سیاسی است. البته سکتاریسم، هم سیاسی است و هم حکومتی. هم در قالب واگرایی سیاسی رخ میدهد و هم در قالب تصفیههای قانونی در فرایند انتخابات.
لینک کوتاه:
https://www.akhbaremahramaneh.ir/Fa/News/209674/