اخبار محرمانه

آخرين مطالب

حسرت تاول‌های پایِ مردی از بصره مقاله

  بزرگنمايي:

اخبار محرمانه - برای همه آن‌هایی که سفر اربعین را تجربه کرده‌اند، دلدادگی به بار آورده است. سفری که آرزو می‌کنند هرساله باشد. اما برای «حاج اکبر بازوبند» پیرغلام اهل‌بیت این تجربه حال و هوای خودش را دارد.
به گزارش مشرق، حاج اکبر بازوبند قافله‌دار خانواده بازوبندها از تجربه اولین سفرش بعد از باز شدن راه کربلا می‌گوید «رژیم بعث عراق تازه سقوط کرده بود. تازه که می‌گویم یعنی یک سال از سرنگونی صدام می‌گذشت. همراه با کاروان زیارتی عازم کربلا شدیم. در دلم غوغا بود و بی‌تاب زیارت بودم.
بیشتر بخوانید:
اربعین ، نماد اتحاد عراقی‌ها و ایرانی‌ها
مردم عراق از درودیوار خودشان را برای زیارت به آستان سیدالشهدا می‌رساندند. سفر ما مصادف شده بود با اربعین امام حسین (ع). شلوغی حرم حسابی کلافه‌ام کرده بود. حالا که سال‌ها در حسرت بودیم و خودمان را رسانده بودیم کربلا. توقع داشتم آسوده‌تر زیارت کنم.»
روضه‌های کودکی
«در کربلا بودم، کربلایی که سال‌ها روضه‌خوانش بودم. از وقتی کودک 6 ساله بودم لبم به روضه بازشده بود. همان موقع که مادرم، مادربزرگ، خاله، عمه و زن‌های همسایه را در اتاق کوچکمان جمع می‌کرد و می‌گفت: «اکبر می‌خواهد برایتان روضه بخواند» من هم گوشه اتاق می‌نشستم. مادر که پلک‌هایش را روی‌هم فشار می‌داد یعنی شروع کنم به خواندن . تا دهان باز می‌کردم زن‌ها چادربه‌سر می‌کشیدند و فضای اتاق کوچکمان پر می‌شد از مصیبت کربلا. آن موقع شعرها و روضه‌ها را مادرم به من یاد می‌داد. معانی خیلی از آن‌ها را نمی‌فهمیدم. مادر شعرها را برایم تفسیر می‌کرد. وقت تفسیر بغض می‌کرد و گاهی بغض اش به هق‌هق می‌نشست. اولین روضه‌های دو نفرِ را با مادرم داشتم و چقدر درد داشت این روضه‌ها.»
هوای مادر در کربلا
«به کربلا که رسیدم همان حال و هوای اولین روضه‌ها از زبان مادرم به سراغم آمده بود. بازهم اشعار و مصیبت کربلا داشت برایم تفسیر می‌شد؛ اما این بار نه از زبان مادر بلکه از درودیوار کربلا. کنار قبر شش‌گوش آقا نشسته بودم و از خودم می‌پرسیدم چطور در دامن روضه بزرگ شدی؟ و این شعر را با خودم زمزمه می‌کردم من از کودکی عاشقت بوده‌ام/ قبولم نما گرچه آلوده‌ام حسین (ع) جان به هنگام پیری مرانم ز پیش/ که صرف تو کردم جوانی خویش/ مبادا برانی مرا از درت/ به پهلوی شکسته مادرت.»
من و ماندم و حسرت تاول‌های پای او
حاج اکبر بازوبند پیرغلام اهل‌بیت از خاطرات اربعین سال‌های گذشته که می‌گوید بازهم اشک در چشمانش می‌نشینید و جسم و جان رنجورش بر غم می‌نشینید. اشکی از چشم خشک می کند و دوباره رشته کلام را به دست می‌گیرد: «همان‌جا نزدیک ضریح نشسته بودم در چند قدمی من ،مرد جوانی قامت نماز بست. مرد جوان از همان ابتدای نماز این پا و آن پا می‌شد. اول فکر کردم اشتباه می‌کنم. اما خوب که دقت کردم دیدم در رکوع روی پاشنه‌های پایش ایستاده. آرام و قرار نداشت در سجده کمتر حرکت می‌کرد. در قیام نمازش هرلحظه یک‌پایش ر ا در هوا نگه می‌داشت مرتب این کار را تکرار می‌کرد. منتظر ماندم تا نمازش تمام شود. سلام نماز را که داد سرم را به او نزدیک کردم و گفتم «پسر جان این چه نمازی است که آن‌قدر در این و پا و آن پا می‌کنی؟ مشکلی داری؟»

مرد جوان عربی حرف می‌زد؛ اما منظور من را خوب فهمیده بود به‌یک‌باره سیل اشک از چشمانش سرازیر شد و در ثانیه‌ای انگارغم دنیا آوار شد روی سرش و مرتب سر تکان می‌داد و ناله می‌کرد. دستانش را در دستم گرفتم، حزن و غمش دلم را به درد آورده بود. کمتر حرف‌هایش را می‌فهمیدم. وقتی متوجه شد کمتر می‌فهمم کف پاهایش را نشانم داد. پوستی بر کف پایش نمانده بود. تاول‌های پایش ترکیده بودند و از شدت سوزش کف پا، نمی‌توانست قدم بر زمین بگذارد به همین دلیل در نمازش این پا و آن پا می‌شد. متحیر نگاهش می‌کردم. حالا مترجم نیز پیداشده بود. و برایمان این‌طور ترجمه می‌کرد مرد جوان از شهر بصره تا کربلا را پیاده آمده بود مسافتی بالغ‌بر 530 کیلومتر با پای پیاده و شاید هم برهنه. می‌گفت 13 روز درراه بوده‌ام و حالا به نقطه آمال و آرزوهایم رسیده‌ام. حال و هوای مرد جوان چنان منقلبم کرد که آرزو داشتم در عمرم حال او را تجربه کنم. سفری که با همه سفرهای دیگر برایم فرق داشته باشد.»
حسرت سفر اربعینی
انگار همه خاطرات آن روز را در ذهنش مرور می‌کندتا چیزی از قلم نیافتد اتفاقات اربعین چند سال گذشته برایش نقطه عطفی بوده: «چندنفری اطراف من و مرد جوان جمع شده بودند. عراقی‌هایی که فارسی می‌دانستند برایم توضیح دادند که در زمان حکومت صدام مردم عراق جرئت نداشتند در مراسم پیاده‌روی اربعین شرکت کنند. صدام این مراسم را ممنوع اعلام کرده بود. مردم عراق سال‌ها حسرت‌به‌دل شده بودند تا بتوانند پیاده به دیدار شهید کربلا بیایند. با شنیدن حرف‌های مرد جوان و دلدادگی‌اش در دلم آرزو کردم که‌ای کاش سفری این‌چنینی قسمت من هم بشود.»

حاج اکبر بازوبند برادر ارشد خانواده بازوبندها است. بیشتر این خانواده مداح اهل‌بیت (ع) هستند. او قافله دار این خانواده در یزد بود .از سال 1342 از زمانی که حکومت پهلوی روحانیان و منبری‌ها را تحت‌فشار گذاشته بود و امام خمینی تبعید شده بود به تهران آمد و روضه‌خوان اهل‌بیت شد. می‌گوید: «پدرم دائم‌الذکر بود و ابیات عارفانه را از حفظ داشت. منبری نبود. کاسب بود. 5 ساله بودم که نیمه‌های شب به خلوت او می‌رفتم در اتاق ریسندگی تاروپود پارچه را به هم می‌بافت و خلوتی داشت با خدایش. همین‌که وارد می‌شدم صدای زمزمه‌اش را می‌شنیدم خوب یادم هست با خودش می‌خواند (اگر از سرزنش خلق نمی‌ترسیدم از در میکده تا مدرسه می‌رقصیدم) در سکوت شب ،سلام که می‌کردم پدرم می‌ترسید راستش فقط به این قصد می‌رفتم که او را بترسانم؛ اما گاهی حال و هوای عرفانی‌اش مرا چنددقیقه‌ای پشت در اتاقش نگه می‌داشت.
قافله دار بازوبندها کودکی که از آب می‌گفت
حاج اکبر اولین روضه‌ای که در جمع و در میان بزرگ‌ترها در دهه محرم و در شهر یزد خوانده را خوب به خاطر دارد:«روز تاسوعا بود. جمعیتی از مردم در محلی به نام خندق یزد گرد هم آمده بودند و مراسم برگزار می‌شد. با هیئت کوچکی از بچه‌ها رفته بودیم سینه‌زنی. آمدم لب حوض کنار همان خندق ایستادم. کاسه‌ای از آب حوض برداشتم و فریاد زدم «مردم نگاه کنید عباس چطور رفته برای بچه‌ها آب بیاورد.» دیگر نشد مجلس را کنترل کرد زن و مرد به گریه افتاده بودند. شاید این حرف از زبان یک کودک بیشتر دل عاشقان اهل‌بیت(ع) را به درد آورده بود.
محرم امسال در راه بود
ماه محرم امسال از راه نرسیده بود یعنی حدود 2 ماه گذشته، حاج اکبر پایش را در یک کفش کرده بود که باید به زیارت کربلا بروم. حاج اکبری که خودش دفتر زیارتی داشت و کاروان دار بود؛ اما این بار نیت کرده بود با همسرش و جدای از هر کاروانی به زیارت برود. حسرت تنها به کربلا رفتن به دلش مانده بود. هر چه برادرها و برادرزاده‌ها در گوشش خواندند که یک ماه دیگر منتظر باشید به‌محض اینکه کاروان زیارتی راه افتاد با آن‌ها همراه می‌شوید؛ اما گوشش بدهکار نبود.

حاج اکبر درباره این سفر می‌گوید: «با همسرم به راه افتادم خیلی شرایط جسمی مناسبی نداشتم؛ اما دلم می‌خواست کربلا را این‌طور تجربه کنم. از همان روزهای اول سفر شروع شد. کربلا نگو بگو؛ کر به بلا. آن‌قدر در این راه مصیبت کشیدم که نگو. از گم‌شدن در نجف گرفته تا حبس شدن در اتاق هتل و شکسته شدن و افتادن در حمام روی بدنم. نمی‌دانم چه بود این سفر. همه سفر برای من با سختی بی‌شماری همراه بود. همسرم یک‌لحظه از من چشم برنمی‌داشت؛ اما تا به خودم می‌آمدم مشکل جدیدی برای من به وجود می‌آمد. »
در راه عشق با پای پیاده
«مدهوش شده بودم. نیت کردم در گرمای تابستان با پای پیاده حرکت کنم. نمی‌دانم شاید مرد جوانی که سال‌های پیش در پیاده‌روی اربعین پوست برپایش نمانده بود جلوی چشمم آمده بود. کفش‌هایم را درآوردم که پیاده بروم تا آستان سیدالشهدا روی سنگ‌های آستان یک‌لحظه احساس کردم زیر پایم آتش روشن کرده‌اند. قدم از قدم که برمی‌داشتم حس می‌کردم پوست پایم به زمین داغ می‌چسبد. آن‌قدر این داغی و سوزش زیاد بود که به‌یک‌باره فریاد زدم سوختم سوختم. عراقی‌ها من را بغل گرفتند و بردند روی پایم آب‌خنک ریختند. کف زمین را نیز آب‌خنک ریختند. من مانده بودم و عجز و ناتوانی، انگار یکی در گوشم می‌خواند که:« تو که هستی؟ تو که هستی. که هستی می‌خواهی دردی که بر خانواده من گذشت را تجربه کنی؟!

لینک کوتاه:
https://www.akhbaremahramaneh.ir/Fa/News/183200/

نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield
مخاطبان عزیز به اطلاع می رساند: از این پس با های لایت کردن هر واژه ای در متن خبر می توانید از امکان جستجوی آن عبارت یا واژه در ویکی پدیا و نیز آرشیو این پایگاه بهره مند شوید. این امکان برای اولین بار در پایگاه های خبری - تحلیلی گروه رسانه ای آریا برای مخاطبان عزیز ارائه می شود. امیدواریم این تحول نو در جهت دانش افزایی خوانندگان مفید باشد.

ساير مطالب

اسرائیل در غزه؛ جنایت پشت جنایت

حمله یمن به ناوشکن آمریکایی و کشتی اسرائیلی

استعفای ناگهانی فرمانده یگان ویژه «اشباح» از ارتش رژیم صهیونیستی

بازدید میدانی یحیی السنوار از مناطق درگیری در غزه

آخرین وضعیت شکایت صداوسیما از مهران مدیری و پخش دورهمی؛ در انتظار تعیین تکلیف شبکه نسیم

کاخ سفید ارسال مخفیانه موشک های دوربرد به اوکراین را تایید کرد

رئیسی پایتخت سریلانکا را به مقصد تهران ترک کرد

چهره ها/ عکس صمیمی بازیگران سریال «نون خ» در دل طبیعت

رژلب‌ها حاوی فلزات سنگین و مواد سمی هستند

محاصره بن گویر در میان معترضان خشمگین صهیونیست

قابی از سحر دولتشاهی و حامد بهداد در پشت صحنه یک فیلم

ادعای جنجالی یکی از عمو‌های فیتیله‌ای علیه مجید قناد!

چهره ها/ سلفی متفاوت المیرا شریفی‌مقدم در برنامه تلویزیون

مادرشوهر و عروس چه دعوایی کردن

اگر زن شاغل است حساب مشترک باز کنید

پیام‌های حمله به دو پایگاه آمریکا در شرق سوریه

آغاز بالن سواری تاریخی پایتختی‌ها

دوره ما اینطوری نبود!

واعظی: عملیات «وعده صادق» تقویت اتحاد ملی کشور را در پی دارد

تندروها در پی رسیدن به کرسی قالیباف؟

حامیان گشت ارشاد

تظاهرات مجدد شهرک‌نشینان در برابر محل اقامت نتانیاهو

چهره ها/ پست عاشقانه نوید محمدزاده برای تولد همسرش

فیلم سینمایی "شیفت شب"؛ فردا شب از آی‌فیلم

قابی از سحر دولتشاهی و حامد بهداد در پشت صحنه یک فیل

امضای یادداشت تفاهم امنیتی بین ایران و روسیه

بیانیه وزارت امور خارجه در سالگرد واقعه طبس و شکست آمریکا

زمان برگزاری ششمین دوره مجلس خبرگان رهبری اعلام شد

حزب‌الله لبنان: پاسخ محکم ایران نشان داد اسرائیل بسیار ضعیف است

ماجرای 4 اسیر قدیمی اسرائیلی که «ابوعبیده» از آن ها یاد کرد

تکرار یک اشتباه

لحظه هدف قرار گرفتن محل استقرار نظامیان اسرائیلی توسط حزب‌الله

والاس: روسیه بزرگترین تهدید کنونی علیه انگلیس است

عصبانیت "نقی" از تیپ پایتختی‌ها در سفر خارج

یه زخم گردن باعث سوءتفاهم شد!

روایت سخنگوی انجمن سینماداران از یک رکورد شکنی

آخرین خبر از وضعیت بیماری ترانه علیدوستی به نقل از وکیلش

با «مثبت آموزش» به روز باشید

پزشکیان: اصرار به حجاب اجباری، عناد ایجاد می‌کند

سند مهم منتشر شده در یازدهمین جلسه دادگاه منافقین

دیوار کلاهبرداری فرو ریخت

«طوفان اقصی» کار «رئیس سازمان اطلاعات ارتش اسرائیل» را ساخت

اردوغان: دیگر تجارت گسترده گذشته با اسرائیل را نداریم

سناریوی زندانی شدن ترامپ روی میز سرویس مخفی آمریکا

چیزی که تورو نکشه قوی‌ترت میکنه!

المیادین: مأموریت‌ مستشاران ایرانی در سوریه ادامه دارد

تکرار قصه ناتمام زن‌کشی

فصل جدید مسلمان‌ستیزی مودی

وطن امروز نوشت: نظام اسلامی و چالش کشف حجاب

تلاش مجدد بایدن برای دست دادن با موجود خیالی

© - www.akhbaremahramaneh.ir . All Rights Reserved.

چاپ ایرانیان کمپانی