سرمقاله اعتماد/ بوی خیر
تحلیل ویژه
بزرگنمايي:
اخبار محرمانه -
سرمقاله اعتماد/ بوی خیر
٢٩
٠
اعتماد / « بوی خیر » عنوان سرمقاله روزنامه اعتماد نوشته سیدعلی میرفتاح است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
برای روزنامه هیچ مجازاتی سختتر و صعبتر از توقیف و تعطیل نیست. همه روزنامهدارانی که طعم تلخ توقیف و لغو امتیاز را چشیدهاند، همین که صفحه یک اعتماد امروز را ببینند، آه از نهادشان بلند میشود و یاد روزهای غمباری میافتند که سرمایهشان، جلوی چشمشان عین یخ آب شد و از بین رفت.
تاسیس یک نهاد کار سادهای نیست. چه روزنامه و چه مجله سخت است که چراغی را روشن کنید و نویسندهها را فرا بخوانید و شروع به کار یک رسانه را کلید بزنید. برای تک شماره هم سخت است چه برسد به اینکه بخواهید فعالیت رسانهایتان را استمرار بخشید. مشکلات اقتصادی یک طرف مشکلات حقوقی و سیاسی و فرهنگی هم یک طرف. اضافه کنید به این دشواریها، پایین آمدن ابرهای غلیظ سوءتفاهم را و اینکه هر حرفی وارونه معنا میشود و هر سخنی روی مرز جرم و اتهام میایستد. همزبانی که میگوید گرفتار کجتابی و بداقبالی است، هم گوشی که میشنود مبتلا به سوءتفاهم و بدبینی و سوءظن است. در دل اکثر روزنامهنگاران ایرانی، خصوصا آنها که سابقه مطبوعاتیشان به دهههای شصت و هفتاد برمیگردد، خروارها حسرت و دریغ و افسوس جانکاه خانه دارد. همان طوری که آن نویسنده نیستانگار گفته بود در روح زخمهایی هست که مثل خوره روح را میخورد، من هم به تجربه دریافتهام که در دل روزنامهنگاران حسرتها و اما و اگرهایی هست که مثل خوره روح را میخورد و ذهن را خراش میدهد. شخصا هر وقت که روزنامهای را با سابقه بالای 20 سال میبینم، ناخواسته آه سرد از دلم زبانه میکشد. در اروپا روزنامههای 200 سال به بالا هنوز هستند و نفس میکشند. در ایران هم کیهان و اطلاعات نهادهایی هستند که با وجود تغییر و تحولهای بنیادین، به بالای 70 سالگی رسیدهاند. ما اما کارنامه کاریمان پر است از روزنامههای پژمرده و به بار ننشسته و فراموش شده. تا همین چند وقت پیش هر کس شغلم را میپرسید مجبور بودم با فعلهای ماضی خودم را معرفی کنم. هیچ کدام از مجلات و روزنامههایی که در آنها کار کرده بودم دیگر وجود خارجی نداشتند. تاریخشان سپری شده بود؛ یا به محاق ابدی توقیف رفته بودند یا متولد نشده از بین رفته بودند یا محض عبرت سایرین، برای پیشگیری از جرایم بالاتر کرکرهشان پایین کشیده شده بود. هم من نوشتم هم روزنامهنگاران دیگر طرح دادند و هم دلسوزان و بزرگان به قوه قضاییه پیشنهاد دادند که در مجازات مطبوعات تجدیدنظر کند. حتی یکبار به تفصیل نوشتم بلکه خواهش کردم که کاش نویسنده و سردبیر خاطی را تنبیه کنید اما نهاد را از بین نبرید. از بین رفتن نهاد ضربه مهلکی به پیکره رسانهها میزند که بعید است کسی یا گروهی آن را تاب بیاورد. معالوصف ما تاب آوردیم. از این روزنامه به آن روزنامه اثاثکشی کردیم، روی خاکستر نهاد قبلی نهاد نو، اگر چه محقر، بازساختیم و با همه مضیقهها و سختیها و بیاعتمادیها نگذاشتیم چراغ مطبوعات خاموش شود. بعضی شبها به پت پت افتاد اما خدا را شکر خاموش نشد. در این مدت خیلیها عطای روزنامهنگاری را به لقای ناامنی شغلیاش بخشیدند و رفتند. بعضیها رفتند و از بیخ ضدانقلاب شدند، بعضیها هم به استخدام روابطعمومیها درآمدند، بعضیها هم خود را تغییر کاربری دادند. با این حال یک عده ماندند و دوام آوردند. ما دوام آوردیم. اگر میبینید مطبوعات ما آن قوت و قدرت لازم را برای مواجهه با معضلات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی ندارند دلیلش این نیست که خبرنگاران بلد نیستند یا صنعت را از یاد بردهاند بلکه دلیلش این است که طفلیها در این سالها ضعیف نگه داشته شدند و از هر طرف درشت شنیدند و سختی دیدند. در تمام این ایام تا بوده مطبوعات در حالت خوف و رجا به سر بردهاند. از یک طرف دلشان میخواست موثر باشند و امیدوارانه برای مبارزه با فساد به تعهدات ژورنالیستی خود عمل کنند از طرف دیگر دست و دلشان میلرزید که مبادا این حضور پررنگ کار دستشان بدهد و حیاتشان را بلکه حیات نیمبند نهادشان را به ممات تبدیل کند. روزنامهنگاری در اینجا ملازم ترس و خشم هم هست. روزنامهنگار از قلم حذف مدیرمسوولش خشمگین است و ملاحظات او را درنمییابد. او هم میترسد که مبادا روزنامهنگار جوانی و خامی کند و کار دستش بدهد. دیدهام که بعضی از خبرنگاران جوان و جسور درباره صاحبان روزنامه قضاوت نادرست میکنند. خبر ندارند که حفظ یک نهاد چقدر دشوار است و چه بندبازیهایی لازم میآید برای عبور از پیچهای خطرناک. گاهی آدمیزاد ناچار است مطالبی را با وجود میل باطنیاش چاپ کند یا چاپ نکند. ضمن اینکه انگیزهای حیرتانگیز میخواهد تا در این روزگار و بعد از این همه تجربه تلخ، کسی همچنان در این حرف بماند و به عهدش وفا کند و از جیبش هزینه کند و... خانه روزنامهنگاران آبادان که با وجود همه ناملایمات و همه سختیها و طعنهها و تحقیرها جا نزدند و به هر مصیبتی بود چراغ روشنگری را روشن نگاه داشتند. این بچههای خوشذوقی که امروز در دنیای آنلاین معرکه میگیرند و حرفهای درشت میزنند و نام خود را سر زبانها میاندازند، بدانند یا ندانند بر سر سفره حاضر و آمادهای نشستهاند که زحمت انداختن تدارکاتش را روزنامهنگاران و روزنامهداران نسل قبل انداختند. کاش میدانستند که اسلاف خود برای حفظ و حراست از این خوان چه مرارتی کشیدند و چه روزها و شبهای سختی را پشت سر گذاشتند. سخن از گذشته نگویم و به آینده امید ببندم. این حرفی که دیروز از بلندگوی قوه قضاییه پخش شد کم دستاوردی نیست. قیمت این حرف درست را روزنامهنگاران سابقهدار بهتر از بقیه میدانند. این خیلی خوب است که بالاخره قوه قضاییه به این نتیجه رسیده که باید از آزادی مطبوعات حمایت کند و سایه توقیف دائم را از سرشان دور کند. درست است که دیر شده و بسیاری از داراییهای ما هبا و هدر شده اما همین دیرش هم غنیمت است و باید قدرش را بدانیم. سال 90 خاطرم هست که قوه قضاییه پیشدستی کرد و حکمی داد و یکی از روزنامههایی را که من در آن کار میکردم، بست. صدای اعتراض من و مدیرمسوول به جایی نرسید و صادرکننده حکم هم از نظرش برنگشت. یک سال بعد اما دادگاه تشکیل شد و ما تبرئه شدیم. خداوکیلی گناهی هم مرتکب نشده بودیم. بیشتر سوءتفاهم بود تا جرم. اما بعد از یک سال نهتنها نهاد از بین رفته بود بلکه بچهها از هم دور شده بودند و هر کدام به سر کاری رفته بودند بلکه اصلا رفته بودند. لذا تبرئه فرقی با تداوم توقیف نداشت. حالا اما خدا را شکر بوی خیر شنیده میشود و حتی گفتهاند که «صدا» هم توقیفش موقت است. موقت یعنی زیر دو ماه. دو ماه را میشود تاب آورد اما بیشتر که بشود شیرازه امور از هم میپاشد مخاطبان هم نهاد را از یاد میبرند. انشاءالله که ما هم یک روز مثل همهجا نهاد رسانهایمان عمر دوصد ساله یابد و نسلهای خلف این زحمت و تلاش و دو امدادی روزنامهنگاران سلف را پی بگیرند.
-
پنجشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۸ - ۰۹:۴۹:۰۱
-
۳۸ بازديد
-
آخرین خبر تحلیل
-
اخبار محرمانه
لینک کوتاه:
https://www.akhbaremahramaneh.ir/Fa/News/102870/